نبات هستم



.

30 فروردین

 

میم عزیزم  سلام

الان که این نامه را برایت مینویسم ساعت نزدیک به 11 شب است و میخواهم برای خواب آماده شوم .

میم جانم من امروز خیلی فوتوشات های انگیزشی خواندم در حالیکه امروز واقعا روی فاز ناامیدی بودم و انگیزه ای نداشتم یا بهتر بگویم برنامه ای برای ادامه زندگی ام نداشتم البته الان هم ندارم ولی به هر حال فهمیدم که این دنیا جایی برای ناامیدی و جا زدن نیست بلکه ما باید در این دنیا به تلاش امیدوارانه خودمان ادامه دهیم تا بتوانیم با افتخار بمیریم ! البته شاید به نظر بعضی این تفکر من جز مشتی چرت و پرت چیز دیگری نیست اما بهرحال مهم نیست چون این نظر من است و آدم ها در پذیرش نظر و انتخاب اعتقاداتشان مختارند.

میم عزیزم باید بگویم تصمیم دارم زندگی را به عنوان یک بستر بازی در نظر بگیرم که مراحل مختفی دارد و در هر مرحله باید از چالش های آن عبور کنی و برای مراحل بعدی آماده شوی.

برای مثال الان در حال مطالعه جدی دروس دانشگاهم هستم و خیلی جدی و تخصصی پیگیری میکنم اما میخواهم علاوه بر این در زمینه خیاطی و طراحی لباس و کیف و کفش هم به دانش برسم بعلاوه میخواهم برنامه نویسی هم یاد بگیرم و البته کسب و کاری هم برای خودم راه بیندازم البته میدانم که با یک دست چند هندوانه را نمیشه برداشت و به قول قدیمی ها سنگ بزرگ علامت نزدن است  برای همین تصمیم دارم بجای گهی تند و گهی خسته رفتن آهسته و پیوسته بروم ! پس با مطالب آموزشی رایگانی که در اینترنت هست برای یادگیری برنامه نویسی شروع کردم البته برایم سخت است و لی من دختر قوی و باپشتکاری هستم پس جا نمیزنم و ناامید نمیشوم.

در ادامه که کمی در این زمینه پیشرفت کردم به دنبال آموزش های حرفه ای تر خواهم رفت. خدا را چه دیدی شاید استعداد قابل توجهی در این حوزه داشتم.

اما چون زندگی فقط درس و برنامه نویسی و شغل نیست و پر از جذابیت های هیجان انگیز است یادگیری را رها نخواهم کرد. باور کنی یا نکنی یادگرفتن چیزهای جدید برای من به مثابه هوا برای نفس کشیدن و زنده ماندن است.

راستی از آشنایی هیجان انگیزم با میم.واو برایت نگفتم . حس میکنم خیلی از ویژگی هایش را من هم دارم و اگر بخواهم بهتر بگویم رویای همیشگی من این بوده و هست که شبیه او بشوم، یک کارافرین سریالی.

خیلی پر حرفی کردم . پوزش مرا بپذیر

ارادتمند

نبات


.


 

میم عزیزم  سلام

الان که این نامه را برایت مینویسم ساعت نزدیک به 11 شب است و میخواهم برای خواب آماده شوم .

میم جانم من امروز خیلی فوتوشات های انگیزشی خواندم در حالیکه واقعا روی فاز ناامیدی بودم و انگیزه ای نداشتم یا بهتر بگویم برنامه ای برای ادامه زندگی ام نداشتم البته الان هم ندارم ولی به هر حال فهمیدم که این دنیا جایی برای ناامیدی و جا زدن نیست بلکه ما باید در این دنیا به تلاش امیدوارانه خودمان ادامه دهیم تا بتوانیم با افتخار بمیریم ! البته شاید به نظر بعضی این تفکر من جز مشتی چرت و پرت چیز دیگری نیست اما بهرحال مهم نیست چون این نظر من است و آدم ها در پذیرش نظر و انتخاب اعتقاداتشان مختارند.

میم عزیزم باید بگویم تصمیم دارم زندگی را به عنوان یک بستر بازی در نظر بگیرم که مراحل مختفی دارد و در هر مرحله باید از چالش های آن عبور کنی و برای مراحل بعدی آماده شوی.

برای مثال الان در حال مطالعه جدی دروس دانشگاهم هستم و خیلی جدی و تخصصی پیگیری میکنم اما میخواهم علاوه بر این در زمینه خیاطی و طراحی لباس و کیف و کفش هم به دانش برسم بعلاوه میخواهم برنامه نویسی هم یاد بگیرم و البته کسب و کاری هم برای خودم راه بیندازم البته میدانم که با یک دست چند هندوانه را نمیشه برداشت و به قول قدیمی ها سنگ بزرگ علامت نزدن است  برای همین تصمیم دارم بجای گهی تند و گهی خسته رفتن آهسته و پیوسته بروم ! پس با مطالب آموزشی رایگانی که در اینترنت هست برای یادگیری برنامه نویسی شروع کردم البته برایم سخت است و لی من دختر قوی و باپشتکاری هستم پس جا نمیزنم و ناامید نمیشوم.

در ادامه که کمی در این زمینه پیشرفت کردم به دنبال آموزش های حرفه ای تر خواهم رفت. خدا را چه دیدی شاید استعداد قابل توجهی در این حوزه داشتم.

اما چون زندگی فقط درس و برنامه نویسی و شغل نیست و پر از جذابیت های هیجان انگیز است یادگیری را رها نخواهم کرد. باور کنی یا نکنی یادگرفتن چیزهای جدید برای من به مثابه هوا برای نفس کشیدن و زنده ماندن است.

راستی از آشنایی هیجان انگیزم با میم.واو برایت نگفتم . حس میکنم خیلی از ویژگی هایش را من هم دارم و اگر بخواهم بهتر بگویم رویای همیشگی من این بوده و هست که شبیه او بشوم، یک کارافرین سریالی.

خیلی پر حرفی کردم . پوزش مرا بپذیر

ارادتمند

نبات


.

میم عزیزم سلام

امیدوارم که حالت خوب و دلت آرام باشد :)

از حال من اگر بپرسی، باید بگویم اوضاع کمی سخت میگذرد ولی خب. میگذرد!!! در این شرایط اسفناک اقتصاد، پدرم در آستانه ورشکستگی ست، راستش نگرانم و امیدوار! چون به هرحال همیشه اینطور نبوده و اینطور هم نخواهد ماند! ولی بیشتر فکرم مشغول این است که

ادامه مطلب


.


 

میم عزیزم  سلام

الان که این نامه را برایت مینویسم ساعت نزدیک به 11 شب است و میخواهم برای خواب آماده شوم .

میم جانم من امروز خیلی فوتوشات های انگیزشی خواندم در حالیکه واقعا روی فاز ناامیدی بودم و انگیزه ای نداشتم یا بهتر بگویم برنامه ای برای ادامه زندگی ام نداشتم البته الان هم ندارم ولی به هر حال فهمیدم که این دنیا جایی برای ناامیدی و جا زدن نیست بلکه ما باید

ادامه مطلب


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها